زندگی یک چمدان است که می آوری اش

ساخت وبلاگ

داشتم پست های ثبت موقت رو میخوندم

پست های خاستگاری و ماجرای آشناییم با جیم و اینا

چه قد طولانی بود

همه رو با دقت خوندم و از ثبت موقت خارج کردم تا نمایش داده بشه و بتونم کامنت ها رو هم بخونم

کلی باد اون روزا افتادم.یاد همه دوست های وبلاگیم که حالا همشون رو گم کردم و ازطریق کانال فقط دو سه تاییشون رو دارم

من دیگه پیگیر گواهینامه نشدم چون میترسم دیگه قبول نشم.نمیدونم کی میخوام برم امتحان بدم

فردا پایان ترم ترجمه شفاهی دارم و هیچی نخوندم

این روزا همش درگیر خرید جهیزیه و وسایل خونه هستیم

اکثر چیزا رو هم خریدیم

تخت و مبل و فرشو کلی وسیله آشپزخونه

آرایشگاه و تالار رو هم رزرو کردیم

و تقریبا همه کار ها اوکی شده

دو سال پیش وقتی داشتم تو همین وبلاگ از خاستگار و ماجراهایی که باهاش داشتم مینوشتم کی فکرش رو میکرد که این خاستگار بشه همه وجود من

بشه مردی که قراره بقیه عمرم پیشم بمونه و کنارش نفس بکشم

و اینقدر برای رفتن زیر یه سقف باهاش شور و شوق داشته باشم.

من در کنارش به آرزوم رسیدم و الان سه ترمه که دارم تو یه موسسه اسم و رسم دار زبان تدریس میکنم

مطمئنم میتونم موفقیت های بیشتری هم کنارش داشته باشم.میتونم تا دکترا ادامه بدم و به جایی برسم که همه با انگشت نشونم بدن و بگن این همونی بود که بعد دو سال درس خوندن شد دانشجو انصرافی ولی الان ببینید به کجا رسیده....

شب یلدا رو پشت سز گذاشتیم و پر ازبدو بدو بود

همون روزش دچار مشکلات چیز شدم و حالم خیلی بد بود.عصر ساعتای شیشاول رفتیم خونه مامان بزرگ جیم و بعد شام خونه مامانِ مامان من و بعدشاخرشب خونه مامانِ بابام که بازم به هم نرسیدیم و فقط یه عموم اونجا بود

حالا عکس خاصی هم نگرفتیم ولی بازم ته همین پست میچسبونم

یه کم از دست جیم دلخورم سر یه موضوع مسخره و ازطرفی به خاطر فشار امتحانا بیشتر حرصی ام و نمیتونم کنترل درستی روی رفتار و فکرم داشته باشم.پسرک هم طفلی فقط صبوری میکنه دیشبم برام گل گرفت

برید ادامه عکسا رو ببینید یه کم دلتون بازبشه


ادامه مطلب
پاییزِ جان جانان مبارک...
ما را در سایت پاییزِ جان جانان مبارک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8hotchocolateb بازدید : 88 تاريخ : دوشنبه 16 بهمن 1396 ساعت: 13:31